دستان گره گشا

توی سرما و برف و بارون زمستون بیشتر از هر زمان دیگه ای به کمک نیاز داریم تا هیچ بی پناهی سرما و سختی نکشه...امسال برای شروع پاییز باز هم سعی کردیم لباس گرم تهیه کنیم برای خانواده های نیازمند شاید کم بود اما ممنون سخاوت دستان مهربان شماییم.. برای شب چله هم به کمک یکی از خیرین بسته های آجیل و میوه تدارک دیده شد و بین خانواده های نیازمند توزیع شد..کاش یه روزی برسه که هیچکس در حسرت زندگی نکنه..هیچ کودکی طعم آرزو رو نچشه! چندین فقره توزیع نذورات مردم رو داشتیم که بین خانواده ها توزیع شد از گوشت گوسفند گرفته تا خروس و ...قبولشون باشه.. کانال تلگرامی انجمن هم به صورت آنلاین گزارش فعالیتها رو در اختیا دستان گره گشا...

  تا رویش شکوفه ها فقط چند تا نفس عمیق مونده..تا جوونه زدن درختها و سبز شدن چمن ها ..تا چرخیدن ماهی قرمز توی تنگ بلور و نو شدن یه سال دیگه... اسفند انگار خود خود بهاره..حتی سردیش حتی برفش یه شوق عجیبی داره که آدم دلش نمیخواد تموم بشه دلت میخواد این یه ماه کش بیاد و هی توی این تکاپوی قبل از عید غوطه ور بشی ... این روزها همه توی شوق و هیاهوی خریدهای عیدن ..همه مخصوصا بچه ها ذوق کفش و لباس نو دارن و با پدر و مادرها مغازه ها رو یکی یکی میگردن و انتخاب میکنن..خونه ها تمیز میشه و شیرینی و میوه و آجیل عید خریداری میشه و همه مهیای یه شروع دوباره میشن.. الهی که خونه دلتون پر از آرامش و خوشحالی باشه و خ دستان گره گشا...

  مهربونی که باشه یعنی خدا هست.امید هست.ایمان هست.مهربونی میتونه معجزه کنه میتونه ستاره باشه تو دل تاریک شب...مهربونی خود خداست...و مهربونی خصلت خیرین نیکوکاریه که نذاشتن عید برای خانواده های نیازمند تلخ و سرد شروع بشه.. به برکت کمک و مهربونی دستان گره گشای خیرین تونستیم دهها کیلو برنج و گوشت و مرغ و آجیل و میوه تهیه کنیم برای ارزاق عید خونه هایی که شاید سالی یکبارم غذای خوب نمیخورن.. با حمایت نیکوکاران نیکو نهاد تونستیم دهها جفت کفش و لباس بخریم برای بچه های معصومی که حق دارن شاد باشن و از عید و بهار لذت ببرن.. دیدن لبخند و شوق توی چشمهای معصومه محشر بود وقتی کیف و کفش و لباسهای نوشو محکم بغل دستان گره گشا...

   چندی پیش مادرم که مدیر داخلی و فعال انجمن هستند و در زمینه شناسایی نیازمندان و همچنین حامیان مالی زحمات زیادی رو متقبل میشن با زن جوانی آشنا شدند که هیچکس رو نداشت و باردار هم بود و واقعا نیاز به کمک داشت که سعی کردیم با تهیه بخشی از مایحتاج فرزندش بهش کمک کنیم.موقع زایمان رسید و چون هیچکس رو نداشت مادرم همراهش به بیمارستان رفت و شب رو کنارش موند تا بچه ش به دنیا اومد و مرخص شد ولی واقعا وضع مالی وخیمی داشتند و حتی به دلیل سوء تغذیه مادر امکان شیردادن به نوزاد رو نداشت برای همین یه بسیج عمومی توی فضای مجازی تشکیل دادیم و تا تونستیم از همه کمک خواستیم و به لطف خدا کمک خوبی هم جمع شد که تونس دستان گره گشا...